عاشورا
عاشورا
شاعر : کمپانی
هزار حیف نبودم به روز عاشورا
كه یارى تو كنم من بروز عاشورا
ولى تلافى آن مىكنم به صبح و مساء
لاندبنك فى كل حال یا جدا
تو كشته گشتى و بس رخنهها به ایمان شد
هزار حیف تنت پایمال اسبان شد
سر منیر تو اندر تنور، مهمان شد
لاندبنك فى كل حال یا جدا
افسوس كه عمرى پى اغیار دویدیم
از دوست بماندیم و به مطلب نرسیدیم
بس سعى نمودیم كه به بینیم رخ دوست
جانها به لب آمد، رخ دلدار ندیدیم
اى حجت حق پرده ز رخسار بر افكن
كه از هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
اى دست خدا دست برآور كه ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بى طعنه شنیدیم
شمشیر كجت، راست كند قامت دین را
هم قامت ما را كه ز هجر تو خمیدیم
شاها ز فقیران درت روى مگردان
بر در گهت افتاده به صد گونه امیدى