مطالب ناب
شب دوم

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

به التماس بگویم - محسن عرب خالقی

به التماس بگویم


شاعر : محسن عرب خالقی


در این دیار هوای نفس کشیدن نیست
برای هیچ پری فرصت پریدن نیست


خدا به داد دل لاله های تو برسد
به ذهن این همه گل چین به غیر چیدن نیست


هزار سرو روان در پی ات روانه شدند
بلند قامتشان حیف قد خمیدن نیست!


در این کویر خود ساقی؛ آب می گردد
برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست


لطیف تر ز گل یاس کودکان توأند
که حقشان به دل خارها دویدن نیست


به التماس بگویم بیا که بر گردیم
دل لطیف مرا تاب زخم دیدن نیست

ناقه ام در گِل نشسته - قاسم نعمتی

ناقه ام در گِل نشسته


شاعر : قاسم نعمتی


بوی غم بوی جدایی بوی هجران می رسد
کربلا آغوش خود واکن که مهمان می رسد


ناقه ام در گل نشسته چاره ای کن یا حسین
دیر اگر آیی کنارم بر لبم جان می رسد


حاجی زهرا علم کن خیمه هایت در منا
زین عطش آباد بوی عید قربان می رسد


خاک سرخ این بیابان بوی مادر می دهد
گوش کن آوای محزون حسین جان می رسد


گو فرات بی مروّت اینقدر هوهو مکن
کودک شش ماهه ای با کام عطشان می رسد


کمتر از ده روز دیگر بی برادر می شوم
روزگار عشق بازی ها به پایان می رسد


در همان لحظه که ترکیب رخت پاشد زهم
از حرم زینب به گیسوئی پریشان می رسد


کمتر از ده روز دیگر از فراز نیزه ها
در چهل منزل به گوشم صوت قرآن میرسد


قافله سالار زینب گو شبی بر ساربان
وقت خاتم بخشی دست سلیمان می رسد


وای از هنگامه وصلی که یک نیزه سوار
روبرو با خواهری پاره گریبان می رسد

باده خواران الست - عمان سامانی

باده خواران الست


شاعر : عمان سامانی


گوید او چون باده خواران الست
هریک اندر وقت خود گشتند مست


زانبیاء و اولیاء، از خاص و عام
عهد هر یک شد به عهد خود تمام


نوبت ساقی سرمستان رسید
آنکه بد پا تا به سر مست، آن رسید


آنکه بد منظور ساقی، مست شد
و آنکه دل از دست برد، از دست شد


گرم شد بازار عشق ذوفنون
بوالعجب عشقی جنون اندر جنون


خیره شد تقوی و زیبایی به هم
پنجه زد درد و شکیبایی به هم


سوختن با ساختن آمد قرین
گشت محنت با تحمل، همنشین


زجر و سازش متحد شد، درد و صبر
نور و ظلمت متفق شد، ماه و ابر


عیش و غم مدغم شد و تریاق و زهر
مهر و کین توأم شد و اشفاق و قهر


نار معشوق و نیاز عاشقی
جور عذرا و رضای وامقی


عشق، ملک قابلیت دید صاف
نزهت از قافش گرفته تا به قاف


از بساط آن، فضایش بیشتر
جای دارد هر چه آید پیشتر


گفت اینک آمدم من ای کیا
گفت از جان آرزومندم، بیا


گفت بنگر، بر ز دستم آستین
گفت من هم بر زدم دامان، ببین


لاجرم زد خیمه عشق بی قرین
در فضای ملک آن عشق آفرین


بی قرینی با قرینی شد، همقران
لا مکانی را، مکان شد لا مکان


کرد بر وی باز، درهای بلا
تا کشانیدش به دشت کربلا


داد مستان شقاوت را خبر
کاینک آمد آن حریف دربدر


نک نمایید آید آنچ از دستتان
میرود فرصت ، بنازم شستتان


سرکشید از چار جانب فوج فوج
لشکر غم، همچنان کر بحر، موج


یافت چون سرخیل مخموران خبر
کز خمار باده آید دردسر


خواند یکسر همرهان خویش را
خواست هم بیگانه و هم خویش را


گفتشان ای مردم دنیا طلب
اهل مصر و کوفه و شام و حلب


مغزتان را شور شهوت غالبست
نفستان ، جاه و ریاست طالبست


ای اسیران قضا در این سفر
غیر تسلیم و رضا این المفر؟


همره ما را هوای خانه نیست
هر که جست از سوختن پروانه نیست


نیست در این راه غیر از تیر و تیغ
گو میا، هر کس ز جان دارد دریغ


جای پا باید به سر بشتافتن
نیست شرط راه، رو بر تافتن

این کیست که - حبیب الله چایچیان

این کیست که


شاعر : حبیب الله چایچیان


باز این چه نواست، وز کجا می‌آید ؟
کاین نغمه به گوش آشنا می‌آید


یا رب چه غبار دلنشینی است که باز
بر لوح دل از خاطره ها می‌آید؟


این کیست، که از قصه پر غصه او
غمهای دگر، به انتها می‌آید؟


این کیست، که بر پرده دل چنگ زند
کز شور غمش، دل به نوا می‌آید؟


این کیست، که از شتاب چرخ عمرش
گرد غم و طوفان عزا می‌آید؟


این کیست، که از شعار آزادی او
بر گوش مجاهدان، ندا می‌آید؟


این کیست، که هر کس شنود نامش را
با چشم تر و، نوحه سرا می‌آید؟


این کیست، که هر جا گذرد، همچو بهار
بوی گل سرخ، از فضا می‌آید؟


این کیست، که حج خویش، ناکرده تمام
لبیک به لب، به نینوا می‌آید؟


خون در دل عاشقان حق، می‌جوشد
یک لاله عذار حق نما می‌آید


از شهر نبی، مسافری سرگردان
با قافله اش، به کربلا می‌آید


این عاشق سرگشته، حسین است، حسین
کاینجا به مشیت خدا می‌آید


این ذبح عظیم است، که از بیت خدا
با جمله عزیزان به منا می‌آید


اکبر به شتاب، از پی ثار الله
با قلب حسین، پا به پا می‌آید


قاسم که درین سفر بجای حسن است
آید به نظر که مجتبی می‌آید


عباس به پاس محمل خواهر خویش
چون سایه زینب، ز قفا می‌آید


گر جنگ و ستیز است، خدایا، در پیش
پس دختر زهرا به کجا می‌آید؟


کس نیست (حسانا) که بپرسد ز رباب 
با اصغر شش ماهه، چرا می‌آید؟

سکوت صحرا - یوسف رحیمی

سکوت صحرا


شاعر : یوسف رحیمی


دشت در دشت دلهره می ریخت
هرم صحرا به آسمان می رفت
کاروان در سکوت صحرا، گم
مرگ دنبال کاروان می رفت


کاروان رفت تا دیاری که
حزن و اندوه و داغ می بارید
بوی دلتنگی و جدایی داشت
گریه گریه فراق می بارید


همه جا بوی تشنگی دارد
بچه ها خواب آب می بینند
هر طرف روی می کنم آقا
چشم هایم سراب می بینند


شوق و شور شهادت آقا جان
در نگاهت چقدر مشهود است
عرش معراج توست این صحرا؟
این همان وعده گاه موعود است؟


در نگاه پر از تلاطم تو
ندبه هایی غریب می لرزد
می روی تا به سمت آن گودال
دل زینب عجیب می لرزد


بی مهابا غروب خواهد کرد
در همین خاک تیره ماه من
می شود عاقبت همین گودال
قتلگاهت نه، قتلگاه من


این زمین پر شده است از داغ ِ
لاله هایی که تشنه می روید
این چه مهمانی است کز هر سو
نیزه و تیر و دشنه می روید


یک جهان ماتم و پریشانی
حاصل اشک و آه زینب بود
حرف های نگفته‌ی بسیار
در غروب نگاه زینب بود:


اگر امروز ماتمی دارم
در کنارم شکوه احساس است
این طرف قاسم و علی اکبر
آن طرف شانه های عباس است


چه کنم در غروب عاشورا
که نه یاری نه همدمی دارم
دشت پر می شود ز حرمله ها
نه پناهی نه محرمی دارم


در هجوم کبود بی رحمی
با پر یا کریم ها چه کنم؟
آتش و تازیانه می بارد
تو بگو با یتیم ها چه کنم؟


گفت بابا «ودیعةٌ مِنِّی»
بار غم را به دوش من مگذار
برو اما در این غریبستان
خواهرت را به بی کسی مسپار

تیغ و ترنج - وحید قاسمی

تیغ و ترنج


شاعر : وحید قاسمی


کاروان بهشتیان آمد
کربلا میهمان نوازی کن
متبّرک شدی به عطر حسین
برترین خاک؛ سرفرازی کن


کربلا دجله را خبر کن زود
قافله با شتاب آمده است
تکّه ای ابر سایبان بفرست
شیر خوار رُباب آمده است


یاد تیغ و تُرنج افتادی
به تو حق میدهم که حیرانی
قد و بالای دیدنی دارد
علی اکبر است می دانی


بوی شهر مدینه را حس کن
این دو آئینه ی سخا هستند
مثل من بُغض کرده ای آری
یادگاران مجتبی هستند


مثل پروانه گرد اربابت
نوجوانان زینب کبری
بهترین هدیه شد برای حسین
لب خندان زینب کبری


از فرات خودت بگو قدری
ساقی این خیام عباس است
آب سرد و خنک به او برسان
چون به قولی که داده حسّاس است


کربلا زینب است این بانو
عزتّش را مگر نمی بینی
هی نگو دشت از چه میلرزد
هیبتش را مگر نمی بینی


داغدار قبیله آمده است
اشک و خون دارد او به دیده هنوز
کربلا زود سر به زیر انداز
سایه اش را کسی ندیده هنوز

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan