مادر جن ها فرزندانش را به دشت آورده بود
مادر جن ها فرزندانش را به دشت آورده بود
شاعر : مجید سعد آبادی
باد، مادر جنها
فرزندانش را به دشت آورده بود
و از سر بریده بالای نیزه
مدام اجازه جنگ میگرفت
باد ، همان پیر زنی که با آدم و حوا به دنیا آمد
تنها کسی بود که در لحظه
هم کنار سرِ بی بدن گریه میکرد
هم کنار بدنِ بیسر
پیرزن طوری میوزید و
موهای بالای نیزه را تکان میداد
که انگار نه انگار
روحی از بدن جدا شده است
جنها تا زانو در خون فرو رفته بودند
تا کمر در تاسف
تا گردن در بغضهای ترکیده مادرشان
فرشتهها دسته دسته
از بهشت بیرون آمدند
و دو تا یکی
جنها را از واقعه
بیرون بردند
شاعر : مجید سعد آبادی
باد، مادر جنها
فرزندانش را به دشت آورده بود
و از سر بریده بالای نیزه
مدام اجازه جنگ میگرفت
باد ، همان پیر زنی که با آدم و حوا به دنیا آمد
تنها کسی بود که در لحظه
هم کنار سرِ بی بدن گریه میکرد
هم کنار بدنِ بیسر
پیرزن طوری میوزید و
موهای بالای نیزه را تکان میداد
که انگار نه انگار
روحی از بدن جدا شده است
جنها تا زانو در خون فرو رفته بودند
تا کمر در تاسف
تا گردن در بغضهای ترکیده مادرشان
فرشتهها دسته دسته
از بهشت بیرون آمدند
و دو تا یکی
جنها را از واقعه
بیرون بردند