غنچه سرخ انار
غنچه سرخ انار
شاعر : حسن واشقانی فراهانی
کم شد دمی که وسعت گرد و غبارها
دید از رسول در همه سو یادگارها
بر هر طرف که دوخت نگاهی به خاک
دید بی دست و سر تپیده به خون گلعذارها
بر باد رفته دید گل سرخ فاطمه
جاری ز خون کنار تنش جویبارها
عباس خفته بود در اطراف علقمه
با پیکری نشسته به رویش غبارها
یک سو به خون تپیده تن اکبر جوان
قاسم به سوی دیگر و بر خاک و خارها
شش ماهه نیز آن سوی یک خیمه خفته بود
با خندهای چون غنچه سرخ انارها
افتاده بود حر به کنار حبیب و جون
با پیکری به سنگر و تیغش شیارها
امشب به هر طرف پی اطفال میدود
فردا روانه است به شهر و دیارها
«سائل» غلام حضرت زینب شدی
بدان! دارد به حق غلامی او افتخارها
شاعر : حسن واشقانی فراهانی
کم شد دمی که وسعت گرد و غبارها
دید از رسول در همه سو یادگارها
بر هر طرف که دوخت نگاهی به خاک
دید بی دست و سر تپیده به خون گلعذارها
بر باد رفته دید گل سرخ فاطمه
جاری ز خون کنار تنش جویبارها
عباس خفته بود در اطراف علقمه
با پیکری نشسته به رویش غبارها
یک سو به خون تپیده تن اکبر جوان
قاسم به سوی دیگر و بر خاک و خارها
شش ماهه نیز آن سوی یک خیمه خفته بود
با خندهای چون غنچه سرخ انارها
افتاده بود حر به کنار حبیب و جون
با پیکری به سنگر و تیغش شیارها
امشب به هر طرف پی اطفال میدود
فردا روانه است به شهر و دیارها
«سائل» غلام حضرت زینب شدی
بدان! دارد به حق غلامی او افتخارها