مطالب ناب
قافله رفته بود شاعر : وحید قاسمی قافله رفته بود و من بیهوش روی شن زارهای تفتیده ماه با هر ستاره ای می گفت: بی صدا باش!تازه خوابیده قافله رفته بود و در خوابم عطر شهر مدینه پیچ

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

قافله رفته بود - وحید قاسمی

قافله رفته بود


شاعر : وحید قاسمی


قافله رفته بود و من بیهوش
روی شن زارهای تفتیده


ماه با هر ستاره ای می گفت:
بی صدا باش!تازه خوابیده


قافله رفته بود و در خوابم
عطر شهر مدینه پیچیده


خواب دیدم پدر ز باغ فدك
سیب سرخی برای من چیده


قافله رفته بود و من بی جان
پشت یك بوته خار خشكیده


بر وجودم سیاهی صحرا
بذر ترس و هراس پاشیده


قافله رفته بود و من تنها
مضطرب،ناتوان ز فریادی


ماه گفت: ای رقیه چیزی نیست
خواب بودی ز ناقه افتادی


قافله رفته بود و دلتنگی
قلب من را دوباره رنجانده


باد در گوش ماه دیدم گفت:
طفلكی باز هم كه جامانده


قافله رفته بودو تاول ها
مانعی در دویدنم بودند


خستگی،تشنگی،تب بالا
سد راه رسیدنم بودند


قافله رفته بودو می دیدم
می رسد یك غریبه ازآن دور


دیدمش- سایه ای هلالی شك -
چهره اش محو هاله ای از نور


از نفس های تند و بی وقفه
وحشت و اضطراب حاكی بود


دیدم او را زنی كه تنها بود
چادرش مثل عمه خاكی بود


بغض راه گلوی من را بست
گفتمش من یتیم و تنهایم


بغض زن زودتر شكست و گفت:
دخترم، مادر تو زهرایم

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan