مطالب ناب
دل همان به که گرفتار هوائی باشد سر همان به که نثار کف پائی باشد هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال درد سهلست اگر امید دوائی باشد دامن یار به دست آر و ره میکده گیر نشناس اینکه به از میکده

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

غزل شماره ۶۳



دل همان به که گرفتار هوائی باشد
سر همان به که نثار کف پائی باشد
هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال
درد سهلست اگر امید دوائی باشد
دامن یار به دست آر و ره میکده گیر
نشناس اینکه به از میکده جائی باشد
هوس خانقهم نیست که بیزارم از آن
بوریائی که در او بوی ریائی باشد
صوفی صافی در مذهب ما دانی کیست
آن که با بادهٔ صافیش صفائی باشد
پیر میخانه از خانه برون کرد مگر
ننگ دارد که در آن کوچه گدائی باشد
چه کند گر نکشد محنت و خواری چو عبید
هر که را دل متعلق به هوائی باشد

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan