مطالب ناب
ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد غلام لعل لب تست جان شیرینم چنین حکایت شیرین کجا نشاید کرد به بوسه قصد لبت کردم از میان چشمت به غمزه گفت نشاید هلا نشاید کرد می

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

غزل شماره ۳۶

ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد
دروغ گفت چه باشد چرا نشاید کرد
غلام لعل لب تست جان شیرینم
چنین حکایت شیرین کجا نشاید کرد
به بوسه قصد لبت کردم از میان چشمت
به غمزه گفت نشاید هلا نشاید کرد
میان موی و میان تو نکته باریکست
در آن میان سخن از لب رها نشاید کرد
هزار سال تنم گر ز تن جدا ماند
هنوز مهر تو از جان جدا نشاید کرد
حدیث درد دل مستمند و سینهٔ ریش
حکایتی است که در سالها نشاید کرد
مگر عبید به جان با لبم مضایقه کرد
که این به مذهب اصحابنا نشاید کرد

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan