ترانهی همسفران سرِ دوراهی یه قلعه بود یه خشت از مهتاب و یه خشت از سنگ سرِ دوراهی یه قلعه بود یه خشت از شادی و یه خشت از جنگ □ سرِ دوراهی یه قلعه بود دو خشت از اشک و دو خشت از خنده سرِ دوراهی یه قلعه بود سه خشت از شغال و یه خشت از پرنده.