مطالب ناب
اشک طرف دیده را گردید و رفت اوفتاد آهسته و غلتید و رفت بر سپهر تیرهٔ هستی دمی چون ستاره روشنی بخشید و رفت گر چه دریای وجودش جای بود عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت گشت اندر چشمهٔ خون

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

سفر اشک

اشک طرف دیده را گردید و رفت
اوفتاد آهسته و غلتید و رفت


بر سپهر تیرهٔ هستی دمی
چون ستاره روشنی بخشید و رفت


گر چه دریای وجودش جای بود
عاقبت یکقطره خون نوشید و رفت


گشت اندر چشمهٔ خون ناپدید
قیمت هر قطره را سنجید و رفت


من چو از جور فلک بگریستم
بر من و بر گریه‌ام خندید و رفت


رنجشی ما را نبود اندر میان
کس نمیداند چرا رنجید و رفت


تا دل از اندوه، گرد آلود گشت
دامن پاکیزه را بر چید و رفت


موج و سیل و فتنه و آشوب خاست
بحر، طوفانی شد و ترسید و رفت


همچو شبنم، در گلستان وجود
بر گل رخساره‌ای تابید و رفت


مدتی در خانهٔ دل کرد جای
مخزن اسرار جان را دید و رفت


رمزهای زندگانی را نوشت
دفتر و طومار خود پیچید و رفت


شد چو از پیچ و خم ره، با خبر
مقصد تحقیق را پرسید و رفت


جلوه و رونق گرفت از قلب و چشم
میوه‌ای از هر درختی چید و رفت


عقل دوراندیش، با دل هر چه گفت
گوش داد و جمله را بشنید و رفت


تلخی و شیرینی هستی چشید
از حوادث با خبر گردید و رفت


قاصد معشوق بود از کوی عشق
چهرهٔ عشاق را بوسید و رفت


اوفتاد اندر ترازوی قضا
کاش میگفتند چند ارزید و رفت

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan