مطالب ناب
غروب برای تو خاطره است اما برای من..... برای من خاطره نیست تداعی خاطره هم نیست رنگی است به برنگ آتش آتشی که میسوزاند عزیزترین کسانت را .... اهل قلمم اما نه برای مردم برای

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

غروب



غروب برای تو خاطره است اما برای من.....
برای من خاطره نیست تداعی خاطره هم نیست
رنگی است به برنگ آتش آتشی
که میسوزاند عزیزترین کسانت را
....
اهل قلمم اما نه برای مردم
برای دل خودم
آنقدر مینویسم
که دل سنگ بشکند
اشک آسمون روی گونه زمین بغلتد..
آنقدر مینویسم
تا دیوار مات بماند واز این سکوت دیرینه بشکند
تا واژه ها زار بزنند به حال زارم...
دلم میخواد گریه کنم
اما یکی در سینه ام میگه گریه نکن
جام بلورین غرورت را زیر سنگینی نگاه ماه نشکن..
ببین ستاره ها دارند برات چشمک میزنند
شاید میخوان بتو بگن
که غم صدآسمون نیز نباید تو را بشکند
ببین ما هنوز روشن ماندیم
ببین به این کوچکی روشنی بخش آسمان
به این بزرگی هستیم
ولی دلم میگوید گریه کن
شاید اشکهایت آتش درونت را فرو نشاند
و مرهمی باشد برای زخمهای التیام نیافته ات
برای خنجرهای از پشت خورده
و برای گناههای نکرده.....
ناخواسته بدنیا آمدم دنیا نه..
قربانگاه..
وقربانی شدم در اجتماع
اجتماع نه جنگی پر از گرگای حریص..
روباههای مکار...
برای این غروب را دوست دارم
که بطور وحشتناکی غم انگیز است
و آهنگ قلب محزونم...
غم انگیزتر از غروب است...
برای این غروب را دوست دارم
که رنگش در خیالم آن شعله هایست
که میسوزاند گرگای انسان نما را......
و من اینطور احساس میکنم
که سرتاسر وجودم زندان دور افتاده ایست
از مشتی امید فریب خورده
وروحم جنگلی متروک و سرگردان از آرزوهای عاصی....
و تو اینک خورشیدی تابان شدی
بر ظلمت این جنگل متروک
و مقدمه ای بر بایان این شب وحشت زده...

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan