مطالب ناب
جوقی قلندرانیم بر ما قلم نباشد بود و وجود ما را باک از عدم نباشد سلطان وقت خویشم گرچه زروی ظاهر لشگر کشان ما را طبل و علم نباشد مشتی مجردانیم بر فقر دل نهاده گر هیچمان نباشد از هیچ غم نباش

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

غزل شماره ۵۰



جوقی قلندرانیم بر ما قلم نباشد
بود و وجود ما را باک از عدم نباشد
سلطان وقت خویشم گرچه زروی ظاهر
لشگر کشان ما را طبل و علم نباشد
مشتی مجردانیم بر فقر دل نهاده
گر هیچمان نباشد از هیچ غم نباشد
در دست و کیسهٔ ما دینار کس نبیند
بر سکهٔ دل ما نقش درم نباشد
جان در مراد یابی در حلقه‌ای که مائیم
رندان بی‌نوا را نیل و بقم نباشد
چون ما به هیچ حالی آزار کس نخواهیم
آزار خاطر ما شرط کرم نباشد
در راه پاکبازان گو لاف فقر کم زن
همچون عبید هر کو ثابت قدم نباشد

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan