مطالب ناب
مترسک یک بار به مترسکی  گفتم : لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای.  گفت : لذت ترساندن عمیق و پایدار است من از آن خسته نمی شوم.  دمی اندیشیدم و گف

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

مترسک

مترسک

یک بار به مترسکی  گفتم : لابد از ایستادن در این دشت خلوت خسته شده ای. 
گفت : لذت ترساندن عمیق و پایدار است من از آن خسته نمی شوم. 
دمی اندیشیدم و گفتم : درست است چون که من هم مزه این لذت را چشیده ام . 
گفت : فقط کسانی که تن شان از کاه پر شده باشد این لذت را می شناسند.
آنگاه من از پیش او رفتم و ندانستم که که منظورش ستایش از من بود یا خوار کردن من. 
یک سال گذشت و مترسک فیلسوف شد.
هنگامی که باز از کنار او میگذشتم دیدم دو کلاغ دارند زیر کلاهش لانه می سازند .

برگرفته از: کتاب دیوانه جبران خلیل جبران

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan