مطالب ناب
نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد نه این درخت غم از ریشه می‌توانم زد به خصم گل زدن از دست من نمی‌آید وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه برون چو رنگ ازین شیشه م

ads ads ads

موزیک من




موزیک پلیر

غزل شماره ۵۸



نه پشت پای بر اندیشه می‌توانم زد
نه این درخت غم از ریشه می‌توانم زد
به خصم گل زدن از دست من نمی‌آید
وگرنه بر سر خود تیشه می توانم زد
خوشم به زندگی تلخ همچو می، ورنه
برون چو رنگ ازین شیشه می‌توانم زد
اگر ز طعنهٔ عاجز کشی نیندیشم
به قلب چرخ جفاپیشه می‌توانم زد
ازان ز خنده نیاید لبم به هم چون جام
که بوسه بر دهن شیشه می‌توانم زد
ندیده است جگرگاه بیستون در خواب
گلی که من به سر تیشه می‌توانم زد
خوش است پیش فتادن ز همرهان صائب
وگرنه گام به اندیشه می‌توانم زد

ابزار وبمستر

ابزار وبمستر

codebazan

codebazan