ترجیح میدم...
من ترجیح میدم یک خوشبین باشم و اشتباه کنم
.
.
تا بدبین باشم و حق با من باشه
خنده
گاه اوج گریه ما خنده است
گریه دل را ابیاری می کند
خنده یعنی اینکه دلها زنده است
زندگی ترکیب شادی با غم است
دوست می دارم من این پیوند را
گرچه می گویند که شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را
قروقاطی
جمله های دلتنگی
فرهاد تیشه میزد
تا نشنوه صدای
کسایی که تو گوشش میگفتن
دوستت نداره...
جملات سنگین سری ششم
که تو هی مرا دور بزنی
من دلم را خوش کنم که در محاصره ی توام
جملات سنگین سری پنجم
خسته میشوند از رنگ تکراریت
این روزها دوره رنگین کمان است!
ثابت
ولی از زندگی دوباره میترسم
دین را دوست دارم
ولی از کشیش هایش می ترسم
قانون را دوست دارم
ولی از مردها می ترسم
کودکان را دوست دارم
ولی از اینه میترسم
سلام را دوست دارم
ولی از زبانم میترسم
من میترسم پس هستم
این چنین میگذرد روزگار من
خیال
در آغوشم می گیری
روی موهای شقیقه ات دست می کشم
مگر خیال ها هم
پیر می شوند؟
++ عمرم رفت ،موهايم سفيد شد،كمرم شكست بي خيال...تو خوبي آقای ديوار ؟!
++ نقطه ضعفت،موهای بلند من بود می خواهم کوتاهشان کنم بر نمی گردی؟
++ می گویند نا امیدی از درگاه خداوند کفر است من کافر نیستم، وتو بر می گردی...
بیا...
با زبان خودت مرا صدا بزن !
تا به تمام دنیا ثابت کنم
ماه دلتنگ می شود !
ماه راه می رود!
ماه مرا صدا می زند !
قدمهایت را یواش تر بردار
بگذار به پایان نرسد این خیابان.
نمی دانم کی دوباره همقدمی با پاهایت نصیب پاهایم خواهد شد؟
بمان تا تمامی لحظاتم را به نامت کنم.
خیـــــــــــال بــاطـــل
خسته اش کــــــــــرده ام
خودش هم نمـــــــی داند با مـــــــن چـــــه کند... !!!
مشت میکوبم بر در
پنجه میسایم بر پنجرهها
من دچار خفقانم،
از خفقان به تنگ آمدهام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
مرا اینگونه نگاه نکن
دل من پر از سکوت است
سکوتی که اگر نمایان شود عالمی را به آتش می کشد
در پس پوسته ی حرفهای من سکوتی پر معنا نهفته است
صدها جلد کتاب یک دقیقه آن است
و
در تاکستان ابدیت یک شاخه انگور دارد
شرابی که از آن افشرده ام دنیاییی را مست میکند
و
دیگری را می کشد مرا رها کن
میدانی سه رکن حس کردن یک نفر چیست؟
اینکه اول عاشقش باشی..
بعد درگیر احساس عاشقی با او..
در نهایت عاطفه ای را خرجش کنی که لیاقتش را دارد
این سه می شوند همانیکه باید بشوند
آنوقت حساس میشوی
حســـاسی
در انتخابش
در نگاههایش
در صحبت کردنش
او برای توست
تو از آنِ تو
گاهی مغروری برای داشتن او
حسودی از دیدن نگاه هایی جز تو روی او
میخواهی خودت باشی و او
او همان کسیست که قبلاً بوده
چشمهای تواَند که او را جوری دیگر می بینند .
قلـღــبت جور دیگری می تپد
فکرت درگیرش می شود
آری !
اینگونه شد ؛ تو عاشღــق شدی ...
معذرت خواهی …
+ ﺧﺐ.
- ﭘﺮﺗﺶ ﮐﻦ ﺯﻣﯿﻦ.
+ ﺧﺐ.
- ﺷﮑﺴﺖ؟
+ ﺁﺭﻩ.
- ﺣﺎﻻ ﺍﺯﺵ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻦ.
+ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻟﯿﻮﺍﻥ . ﻣﻨﻈﻮﺭﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ.
- ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭﺳﺖ ﺷﺪ؟
+ ﻧﻪ…
- ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽ ﺷﯽ؟
همسفران عشق
میترسم...
از این که دیر می آیی
از این که روزی به من بگویی
تو به من نمی آیی
...می ترسم
چرا نمی دانی تو
چگونه بی تو زمان میگذرد
بارها این را از خودم می پرسم
من می ترسم...می ترسم...
اینو بدون...
بدون براش عزیزی... اگه روزی دیدی وقتی داری می خندی برمی گرده و نگات می کنه...
بدون واسش قشنگی... اگه یه روز دیدی وقتی داری گریه می کنی بر می گرده و میاد باهات اشک می ریزه...
بدون دوستت داره... اگه یه روز دیدی وقتی داری با یکی دیگه حرف می زنی ترکت می کنه: بدون عاشقته...
اگه یه روز دیدی وقتی داری ترکش می کنی برات فقط سکوت می کنه: بدون دیوونته...
اگه یه روز دیدی که از نبودنت داغون شده: بدون براش همه چی بودی...
اگه یه روز دیدی که یه روز از بی تو بودن می ناله: بدون بدونِ تو می میره...
اگه یه روز دیدی که بعد رفتنت لباس سفید پوشیده: بدون بدون تو مرده...
اگه یه روز دیدیش که یه گوشه افتاده و یه پارچه سفید روش کشیدن: بدون واسه خاطر تو مرده...!!!...
احساس من درون غزل جا نمی شود...
حتی برای گریه مهیا نمیشود
بعد از تو جز صراحت این درد آشنا
چیزی نصیب این من تنها نمیشود
آدم بهانه بود برای هبوط عشق
اینجا کسی برا تو حوا نمیشود
دارم به انتهای خودم میرسم ببین
شوری شبیه باد تو برپا نمیشود
از من مخواه تا غزلی دست و پا کنم
احساس من درون غزل جا نمیشود...
از سایه ی سنگین تو من کمترم ایا!؟؟
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است- من اما نگرانم
در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم
چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!
انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم
از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم
ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم...
نه فقط از تو اگر دل بکنم میمیرم
سایهات نیز بیفتد به تنم میمیرم
بین جان من و پیراهن من فرقی نیست
هر یکی را که برایت بکنم میمیرم
برق چشمان تو از دور مرا میگیرد
من اگر دست به زلفت بزنم میمیرم
بازی ماهی و گربه است نظربازی ما
مثل یک تُنگ شبی میشکنم میمیرم
روح ِ برخاسته از من، ته این کوچه بایست
بیش از این دور شوی از بدنم میمیرم ..
در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود...
در نگاهت رنگ آرامش نمایان می شود
آه می ترسم که دارد باز طوفان می شود
آرزوهایم همین کاخی که برپا کرده ام
زیر آن طوفان سنگین سخت ویران می شود ..
خوب می دانم که یک شب در طلسم دست تو
دامن پرهیز من تسلیم شیطان می شود
آنچه از سیمای من پیداست غیر از درد نیست
گرچـه گاهی پشت یک لبخند پنهان می شود
عاقبت یک روز می بینی که در میدان شهر
یک نفر با خاطراتش تیـر باران می شود ..
بگذار لبخندت دلم را بُرده باشد...!
بگذار لبخندت دلم را بُرده باشد
مثل لب دریا عطش می آورد باز
عشقی که آب از بوسه هایت خورده باشد
وقتی سرت بر شانه ام باشد غمی نیست
بگذار عشقت خنجری بر گُرده باشد
فرقی ندارد آشیانی هست یا نه
در چشم گنجشکی که جفتش مُــرده باشد
آیینه در آیینه در آیینه ها... تو....
نشکن! فقط بگذار ماتم برده باشد
گاهی صدایم کن که این دیوانه ناگاه
در خواب آغوش تو جان نسپرده باشد...!
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست...
نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست...
زندگی
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
هیچ!!!
رفت..!
داغ عشقش را به من بخشید و رفت
امد و در کوچه عشق و جنون
بی قراری های من را دید و رفت
خواند راز عشق را در چشم من
انچه را میخواست او فهمید و رفت
مثل باران بهاری لحظه ای
بر بیابان دلم بارید و رفت...
در شب سرد و سیاه و ساکتم
لحظه ای چون ماه او تابید و رفت
دید چون سرگشتگی های مرا
عاشقی بیچاره ام نامید و رفت
بی وفا رحمی به حال من نکرد
چون پرستو ناگهان کوچید و رفت....
بوی بهار...
هیچ گلی جوانه نمی زند مگر هدیه شود.
هیچ خاطره ای زنده نمی ماند مگر شیرین باشد.
هیچ لبخندی نیست مگر شادی بیاورد.
وهیچ بهاری نمی اید مگر سال دیگری در پیش باشد.
پس بگذار باران شوق بر زندگی ات ببارد تا روحت را صفا دهد.
گل های عشق در دلت جوانه زنند تا انهارا به دیگران هدیه کنی .
خاطراتت قشنگ باشند تا همواره بیادشان بیاوری.
لبخند بر لبانت نقش بندد تا شادی را بیفشانی.
و بهار بیاید تا بدانی باز هم فر صت بودن هست……
دوست داشتنت را...
بغل گرفتمُ دویدم...
کاشکی..
آدم ها با دور شدنشان
دوست داشتن شان را هم می بردند!
گاهی...
گاهى خودت رامثل یک کتاب ورق بزن،
انتهای بعضی فکرهایت " نقطه" بگذار
که بدانی باید همانجا تمامشان کنی.
بین بعضی حرفهايت "کاما" بگذار
که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی .
پس از بعضی رفتارهایت هم "علامت تعجب"
و آخر برخی عادت هایت نیز علامت "سوال" بگذار .
تا فرصت ویرایش هست... خودت را هر چند شب یکبار ورق بزن...
حتی بعضی از عقایدت را حذف کن ... اما بعضی را پر رنگ...
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن !
روز خوب به تو شادی میدهد،
روز بد به تو تجربه،
و بدترین روز به تو درس میدهد ...!
فصلها برای درختان هر سال تکرار میشود،
اما فصلهای زندگی انسان تکرار شدنی نیست ...
تولد ... کودکی ... جوانی... پیری و دیگر هیچ ...
تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را یک قدرت بدانی نه یک ضعف!
آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست،
حوصله کوچک و آرزوهای بزرگ است ...!
خوشبختی
ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰﻩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﯾﺶ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍﻡ ﺍﺳﺖ
ﻛﻪ ﺷﺎﯾﺪ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﻮﯼ ...
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭﺩﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﻣﻐﺰ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻥ ﺣﺲ ﻣﯽﻛﻨﯽ .
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﯾﻚ ﺣﺲ ﺩﺭﻭﻧﯽ ﺍﺳﺖ،
ﻫﯿﭻﻛﺲ ﻏﯿﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻤﺎﻥ ﻛﻨﺪ
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻮﻉ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ،
ﺗﻌﺒﯿﺮﯼ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ
ﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﯽ ﺁﺯﺍﺩ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ .
خوشبختی لذت بردن از لحظه اکنون است .
عاشقانه ای آرام
ﻣﻘﺎﻭﻡ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛
ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯿﮑﻪ ﮐﻮﭼﮑﺘﺮﯾﻦ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﺩﻭﺍﻡ ﻧﻤﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﺯﻭﺩ ﺑﺎﻭﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﻭﻏﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﮑﺎﺭ ﺟﻠﻮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ؛ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﺍﻫﺎﻧﺘﯽ ﺭﺍ
ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
اما ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭﻧﺪ؛
ﺩﺭﻭﻍ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻭﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﻣﺸﮑﻼﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺩﻭﺍﻡ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﻧﺪ.
ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ.
ﺯﯾﺮﺍ ﺻﺎﺩﻗﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﻭﺭﺯﻧﺪ.
ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﮕﯿﺮ...
ﺗﻤﺎﻡ ﺯﯾﺒﺎﯾﯿﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻩ ﺑﺎﻧﻮ ....
ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ !
ﺍﯾﻦ، ﮐﻢ ﻣﻘﺎﻣﯽ ﻧﯿﺴﺖ. ....
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﯽ ﻣﻨﺖ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺷﯽ...
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﻏﻮﺷﺖ، ﺍﻣﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻨﺰﻟﮕﺎﻩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯼ ﯾﮏ
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ....
ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍهی ﻧﺸﺎﻥ ﺑﺪﻫﯽ
ﺳﻨﮕﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻓﺎﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯿﺖ ﺭﺍ .... .
ﺗﻮ!
ﻋﺎﺷﻖ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻮﯼ ... .
ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺖ
ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﺸﻮﺩ....
ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ
ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ....
ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ...
سیب سرخ...
با هر بهانه و هوسی عاشقت شده است
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است
چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شود
گیرم که برکه ای نفسی عاشقت شده است
ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رود
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده است
پر می کشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله قفسی عاشقت شده است
آیینه ای و آه که هرگز برای تو
فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است...
پناه مردها...
مردها هر قدر هم که بزرگ و باسواد و پول دار بشن ،
باز هم مثل بچه ها هستند ..
زود قهر میکنن، زود پشیمون می شن و زود آشتی می کنن ..
ممکنه جلو زن ها چیزی نگن اما تنها که شدند شروع می کنن
به بغض کردن ..
به همین خاطره که کسی گریه ی مردها رو نمیبینه ..
زن ها هر قدر هم که کوچیک باشن اما مادرند ، پناه مردها هستند ..
حتی دختر کوچولوها پناه باباهاشون هستند ..
به سلامتی داداشی...
به سلامتی داداشی که هراشتباهی از "من" سر میزد قبل اینکه
چیزی بگم می گفت:اگه "من" مقصرم ببخشید..
به سلامتی داداشی که هروقت منو ناراحت میدید میگفت
"تا داداشو داری غم نداری"
به سلامتی داداشی که تو قلب کوچیکش یه دنیا "معرفت" جا داده بود
به سلامتی داداشی که نه میتونم ببینمش نه
صداش رو بشنوم نه جرات دارم بهش زنگ بزنم
ولی بد جور دلتنگشم...
به سلامتی داداشم که تمام پست ها رو واسه اون گذاشتم..
ولی همه میخونن جز اون.. و میدونم هیچوقت نمی خونه
به سلامتی داداشی که همه این حرفارو
تو اون 6ماهی که "فک میکردم" مال منه خواستم بگم...
ولی فقط "فک" کردم..
به سلامتی داداشی که وقتی دلتنگشم میرم
رو به رو مغازش از دور نگاش کنم
به سلامتی داداشم که 1سال پیش بهش قول دادم که..
ولی نتونستم.. کم آوردم..
به سلامتی داداشی که وقتی ازم جلوش بد گفتن
باز عین همیشه بود و رفتارشو عوض نکرد
به سلامتی داداشی که اگر چه یه دنیا غم تو دلش بود
ولی نمیزاشت یه کوچولو غم تو دلت بشینه
داداشم به سلامتی دلت که شکست اما دلی رو نشکست...
به سلامتی داداشم که تو مردونگی
روی همه ی کسایی که تو این زمونه ادعای مردونگی دارن رو کم کرد
به سلامتی داداشم که همیشه هوامو داشت..
بد رقم هواخواشم...
به سلامتی داداشم که نه دنیا عوضش میکنه
نه با دنیا عوضش میکنم..
به سلامتي داداشي كه من خیلی دوستش ...
هيس..!
دخترها عشقشون رو فرياد نميزنند...
به سلامتی آقامون..
"امام حسین (ع)"
که همه دردو دلم رو پیشش کردم..
و چشم انتظار کمکشم...
حالا ...
به سلامتی دل خودم ..
که اینجا هم جرات ندارم بگم
"عشقم"
میگم..
"داداشم"
ﺟﻤﻼﺕ ﺯﻳﺒﺎﻳﻲ ﺑﻮﺩ
2..ﻗﻠﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻓﺘﺢ ﺷﻮﺩ؛ ﺑﯽ ﺷﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻔﺮﯾﺤﮕﺎﻩ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ !
ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺩﻟﺖ ﺑﺎﺵ..
3..ﮔﺎﻫﯽ ﻟﺐ ﻫﺎﯼ ﺧﻨﺪﺍﻥ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﮔﺮﯾﺎﻥ”ﺩﺭﺩ”ﻣﯽ ﮐﺸﻨﺪ ..
4..“ﭘﺎﯼِ “ﻣﻌﺮﻓﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺎﺩ ﻭﺳﻂ
“ﺩﺳﺖِ “ﺧﯿﻠﯿﺎ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﻣﯿﺸﻪ. .
5..ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺮﻑ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﯿﺰﻧﯿﺪ
ﻓﻘﻂ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺘﺎﻥ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ..
6..ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﻨﺪﺍﺯ ﺗﺎ ﺑﮕﯿﺮﻧﺖ..
ﺍﮔﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﻣﯿﻨﺪﺍﺯﻧﺖ !
7..ﻣﺮﺩ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﺩﻣﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺩﯾﺪﻡ
ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﻣﻌﺬﺭﺕ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ..
8..ﻣﺰﺭﻋﻪ ﺭﺍ ﻣﻮﺭﯾﺎﻧﻪ ﺧﻮﺭﺩ،
ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎ ﻣﺘﺮﺳﮏ ﺳﺎﺧﺘﯿﻢ
،ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﻤﺎﻗﺖ!
9..ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﻧﻘﺸﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ
ﻧﻪ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻧﻘﺶ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ..
10.“ﺯﻣﺎﻥ” ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ ﺁﺩﻣﺎ ﺭﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻪ “ﺯﺑﺎﻥ” ...
تنها که باشی
تنها که باشی بیشتر کتاب می خوانی ،
تنها که باشی فیلم را بهتر می بینی ،
تنها که باشی قهوه ات هرگز سرد نمی شود ،
تنها که باشی دیرتر شب می شود ،
تنها که باشی موهایت را مرتب نمی کنی ،
تنها که باشی شیشه عطرت پر باقی می ماند ،
تنها که باشی بهمن هم مارلبروست . . .
تنها که باشی هیچ چیز خنده دار نیست . . . !
مرگ
خــــــــــدا جونم یه سوال بپرسم,راستشو میگی...؟!
خــــــــــودت به این خوبی...!
آدمــــــــات به کی رفتن...؟!
*اولویت اول* *"خدامه" * "چون همیشه باهامه"
*"خدامه" * "چون همیشه باهامه"
✘اولـویـتـ دوم✘
♥عشقمه که مادرمه♥ ¤چون بهترین دوستمه و عاااااشقمه¤
*اولویت سومم*
←"غـرورمـه"→ ◢چـون "هَـمـه ی وجــودَمـه"◣
بابامم که دنیـــاااس ...
أصن بحثش از همه جداااس !!!
" پرچمش بالاااس"
...
سلامتیـــــــــــــــــــــ ...
داداش خودت میدونی که به عشقم قول دادم چش چرونی نکنم...
دوستش گفت : نگاه کن ببین اون پسره کیه با عشقت؟؟
سلامتیــــــــــــ روزی که من سفید پوشیدم...
سلامتی روزی که رفقا مشکی پوشیدن و من حال میکنم با تیریپشون...
سلامتیــــــــــــ چند تا شونه...
سلامتیـــــــــــــ یه صدای بلند و صدای تکرار جمعیت...
سلامتیـــــــــــــ اشکا...
سلامتی خاکا...
سلامتیــــــــــــ تنهایی زیر خاک...
به سلامتی...
به سلامتیــــــ خودم که همیشه اونی شدم که همه خواستن ولی هیچکس اونی نشد که من خواستم!
به سلامتیـــــــ خودمون که خوبیم ولی بعضیا فکر میکنن خوبی از خودشونه!
آسموني
به چند دانه ای قانع
به لانه ای راضی
دنیامان بدون مرز
و دنیا به این بزرگی
در اوج پروازمان کوچک بود
حرفــــــــــــــــهاي نگاهم
نفسهاي تكه تكه ام از تو لبريز شده
افكارم سرريز شده اند
انگار ديگر نه جايـــست و نه مجالي براي ماندن
بايد رفت بايد جاري شد
بايد تا كرد صفحه زمان را
بايد گريخت از ميان خطوط موازي و يكسان
شايد نتوان پريد اما
مي شود احساسش كرد
مي شود در اعماق عشق
از پرواز سرشار شد
اگر چه رسيدني نباشد
شايد بايد با نديدن خو گرفت تا به ديدن رسيد
نمي دانم در پس حرفـــــــــــهاي بي معني من
چيزي مانده
بغضي كه نميشكند
حرفي كه كلمه اي موزون براي گفتنش نيست
حسي كه بي تو نامي نمي گيرد
سكوتي كه با تمام حرفــــــهاي پر از فرياد
نمي شكند و باز ساكن است
فريادي كه خاموش مانده بي تو در درون من
خرگوش
تو از خوابم
من از خوابم
كه بيزارم از اين پرواز هرجا
كه همچون مرغ ساحل هرزه گرد است
چه خوشبخت است خرگوش
كه دايم جلد خواب است
من انسانم
و او خرگوش، شاهنشاه خواب است